نگاهي به تاريخ نگاري شيخ آنتا ديوپ (1923-1986)
توصيف بي رويداد
مترجم: محمد رضا بديعي
نگاهي به تاريخ نگاري شيخ آنتا ديوپ (1923-1986)
شيخ آنتا ديوپ (1)، با تصورش از تاريخ رها از قيد توصيف زماني رويدادها (2) اميد داشت كه يك تاريخ افريقايي كه به «خود-بازيابي نژادي» (3) منجر شود، پديد آورد. (4) ديوپ تنها نويسنده اي كه نيروي خود را صرف پرداختن به «استعمارزدايي از تاريخ افريقا» كرده باشد نيست، و استثنايي بودن كارش مربوط به اين موضوع نيست كه به دوران مدرن روابط متقابل ميان افريقا بيان و اروپاييان پرداخته است. تقريباً، از ديدگاه ديوپ، راه حل مبارزه براي استقلال افريقا در به ثبوت رساندن اين مطلب است كه افريقاييان سياه معاصر به نژادي يكسان كه بر مصر باستان فرمانروايي داشتند، تعلق دارند.ديوپ در بيست و سوم دسامبر 1923 در دييوربل (5)، سنگال، چشم به جهان گشود. وي تحصيلات دبستاني و دبيرستاني اش را در سنگال به اتمام رساند، و آن گاه براي ادامه ي تحصيلات دانشگاهي در رشته هاي رياضي، فيزيك، باستان شناسي، جامعه شناسي، زبان شناسي، تاريخ باستان، و دوران ماقبل تاريخ رهسپار پاريس شد. در همان زمان كه در دانشگاه سرگرم تحصيل بود، جنبش سياه (6) شكل گرفت: يك جنبش فرهنگي ادبي و سياسي، علاقه مند به اثبات ارزش فرهنگ سياهپوستان، كه ريشه هايش از عقايد و افكار ژان پل سارتر و اروفه ي سياه لئوپلد سنگور (7) آب مي خورد. ديوپ سخت تحت تأثير جنبش سياه قرار گرفته بود، در حاليكه هم با شركتش در ائتلاف دموكراتيك افريقايي (8)، يك گروه پيرو اتحاد سياسي منطقه اي كه نماينده ي راديكال ترين طرز برخورد ضد استعماري در مستعمرات افريقايي فرانسه بود، و هم با تقبل مسئوليت در حضور افريقايي (9)، يك خانه ي كتاب كه مركز گردهمايي روشنفكران فرانسوي زبان افريقايي بود، براي بحث و تبادل نظر در طي دوراني كه شماري از كشورهاي افريقايي به استقلال رسيدند، مورد توجه قرار گرفته بود.
ديوپ همچنين در همان زمان كه در پاريس اقامت داشت، مطالعات خود را درباره ي مصرشناسي، سوژه ي اصلي اكثر آثارش، آغاز كرد. همان طور كه ديوپ در 1985 به خاطر آورد، پيدا كردن جاي شايسته ي خود در رشته ي تحصيلي كار آساني نبود:
من متوجه شدم كه هر وقت يك سياهپوست كمترين علاقه اي به اشياي مصري نشان مي دهد، سفيدها واقعاً مضطرب مي شوند... با آنكه حتي يك نفر در سراسر فرانسه هرگز مرا در مورد انجام دادن تحقيقاتم تشويق نكرد، من بيشتر به آن تحقيقات ادامه دادم، با اين همه؛ آنان بيشتر آشفته و خشمناك شدند، حتي تلويحاً درباره ي شغل آينده ي معلمي ام تهديداتي كردند. من توجهي نكردم. جوان سركشي بودم و هر چه بيشتر با من مخالفت مي شد من هم مصمم تر و سرسخت تر مي شد. (10)
ديوپ سرزمين مصر را خاستگاه تمدن افريقايي تلقي مي كرد و مايل بود همان طور كه غرب از يونان باستان الهام مي گيرد، افريقاي معاصر هم از مصر باستان الهام بگيرد. وي درصدد برآمد تا اثبات كند كه مصر صرفاً خاستگاه تمدن قاره سياه نبوده، بلكه اولين تمدن در سراسر جهان بوده است. تقريباً همه ي كتابهاي تاريخي ديوپ به اثبات اين ارتباط باستاني مربوط به مصر مي پردازند. او همچنين به خاطر ارائه دادن نظريه اي درباره ي يكپارچگي فرهنگي افريقا، با تأكيد بر اينكه تمدن افريقايي اساساً مادرسالار و تمدن اروپايي اساساً پدرسالار است، و هر دو اين تمدنها پيش از آميختن با همديگر در كرانه هاي مديترانه و پرو بال دادن به يونان باستان حيات جداگانه اي داشته اند، مشهور است.
نخستين رئوس كُلي از ديدگاه هاي او در باب پيشينه ي افريقايي را مي توان در مقاله ي بررسي زبان شناختي اولاو: خاستگاه زبان و نژاد ولوف (11) (1948) پيدا كرد. (12) ديوپ در اين مقاله با بهره گيري از آموخته هايش به نشان دادن برخي از پيوستگيهاي زباني (واژه هاي خويشاوند از ريشه ي يكسان) ميان زبان ولوف (13) (زبان قلمرو كايور (14) در سنگال) و زبان مصري باستان مي پردازد. ديوپ در پي يافتن مدرك براي اثبات خاستگاه مصري تمدن افريقايي در رساله ي پژوهشي دوره ي دكتري اش مي گشت، و اگر چه اين رساله به سبب افراط در جنجالي بودن پذيرفته نشد، وي بسياري از قسمتهاي آن را با عنوان ملل سياه (پوست) و فرهنگ (اثر پيش گفته در 1955 با عنوان خاستگاه افريقايي تمدن: افسانه يا واقعيت؟ به انگليسي ترجمه شد) (15) به چاپ رساند. اين اثر سرو صداي زيادي در ميان روشنفكران افريقايي فرانسوي زبان ايجاد كرد و نقش مهمي در تكوين تاريخ فرهنگ و زبان افريقايي پس از جنگ دوم جهاني ايفا نمود.
ملل سياه (پوست) و فرهنگ به دو بخش تقسيم شده است: بخش نخست، مباحثه اي بر سر خاستگاه افريقايي تمدن مصري، و بخش دوم، يك بررسي درباره ي مسائل اساسي مرتبط با مبارزه ي افريقايي به خاطر استقلال در دهه ي 1950. ديوپ در بخش نخست مدعي مي شود كه طيف گسترده اي از مدارك، دال بر آن است كه تمدن باستاني مصر سياهپوستي (16) است. افزون بر اين، او اظهار نظر مي كند كه اين تمدن، نخستين تمدن بود، و باعث شكل گيري فرهنگهاي افريقاي شمالي شد. مطابق گفته ي ديوپ، رياضيات فيثاغورثي، آيين يهود، آيين اسلام، و علوم جديد همگي در عقايد و افكار مصري ريشه دارند. او عقيده دارد اين موضوع براي جهان غرب ناشناخته است، زيرا كه:
گرايش براي مشروعيت بخشيدن به استعمار و تجارت برده- به عبارت ديگر موقعيت اجتماعي كاكاسياه (17) در دنياي مدرن - باعث پيدايش يك ادبيات نو براي توصيف به اصطلاح خصلتهاي نامطلوب سياهان گرديد. (18)
و نهادهاي علمي و تحقيقاتي غرب به انكار كردن ميراث فرهنگي متعلق به افريقاي سياه ادامه مي دهند. ديوپ حتي تا آنجا پيش مي رود تا بگويد مايه ي نابودي اسكلتها چيست و توضيح مي دهد كه چرا جسدهاي موميايي شده ي پيش - پادشاهي (19) سياه تا اين حد اندكند. از اين رو وي در عين حال دلايل راهگشاي بيشتري مطرح مي كند -مثلاً، استناد به شمار زيادي از شباهتهاي فرهنگي و زباني ميان تمدنهاي مصر باستان و افريقاي سياه در حال حاضر. اينها انديشه هاي دقيقاً وابسته با توتم ها، تزكيه ي نفس، كيهان شناسي، سلطنت، و فرقه (20) را در بر مي گيرند. ديوپ در بخش دوم تأكيد مي كند ارزشيابي دوباره ي گذشته ي باستاني فقط به خاطر افزايش دادن حس مناعت طبع افريقا بيان نيست، بلكه به خاطر كمك براي ايجاد كردن يك فرهنگ واحد است كه به حال كل بشريت سودمند باشد. ديوپ به ما از چگونگي سودمند افتادن اين فرهنگ واحد افريقايي براي جهانيان سخني نمي گويد، اما معتقد است كه زبان در مبارزه و تلاش براي نيل به وحدت، نقشي قاطع ايفا مي كند. به منظور كمك به وحدت، زبانها بايد به اندازه ي كافي براي در خود گنجاندن مفهومهاي مدرن انعطاف پذير باشند. ديوپ براي نشان دادن اينكه زبانهاي افريقايي مي توانند چنين مفهومهايي را در خود بگنجانند، بخشي از ترجمه ي نظريه ي نسبيت انيشتين را به زبان ولوف عرضه مي دارد.
ديوپ در بسياري از مضمونهاي اصلي مندرج در ملل سياه پوست و فرهنگ، وحدت فرهنگي افريقاي سياه (21) (1959) تجديد نظر كرد. او همچنين در اين تجديد نظر آنچه را احتمالاً واضحترين بيان درباره ي نظريه اش «دو خاستگاه» است، ابراز داشت. ديوپ به ما مي گويد كه متفكران غربي مانند فردريك انگلس، درباره ي اينكه مادرسالاري يك مرحله ي بينابيني در تاريخ و خانواده است، به تفصيل بحث كرده اند. به نظر ديوپ، اين يك ادعاي ناشي از تفكر اروپايي محور، (22) است كه عادت دارد بنابر سنت هميشگي خود، جامعه هاي مادرسالار افريقايي را تحقير كند. ديوپ در عوض از عقيده ي مبتني بر وجود داشتن دو «خاستگاه» خانوادگي دفاع مي كند؛ او معتقد است كه:
بشريت، به جاي گذار از يك مرحله بينابيني عمومي از مادرسالاري به پدر سالاري از آغاز به لحاظ جغرافيايي به دو «خاستگاه» تقسيم شده بود، كه يكي از آنها براي رشد مادرسالاري مناسب بود و يكي ديگر هم براي رشد پدرسالاري، و اين دو نظام در جامعه هاي مختلف بشري گاهي در برابر هم مي ايستادند و گاهي با هم درگير مي شدند؛ در برخي از نواحي با همديگر تلفيق شدند و حتي در كنار همديگر به حيات خود ادامه دادند.
(وحدت فرهنگي افريقاي سياه، ص 26)
خاستگاه هند و اروپايي شمالي از موهبتهاي مادي برخوردار بود كه زندگي چادرنشيني را ايجاب مي كرد، خاستگاه افريقاي جنوبي به زندگي كم تحرك مبتني بر كشاورزي ميدان مي داد. اين اوضاع و شرايط يكي را درخور وجود نظام پدرسالاري و ديگري را درخور وجود نظام مادرسالاري گردانيد. اين شكلهاي نظام خانوادگي، به نوبت، نقشي بزرگ در شكل دادن به فرهنگهاي خاص ايفا كردند. مثلاً، ديوپ اظهار نظر مي كند كه اين خاستگاهها به پيدايش عقايد مختلف در مورد ازدواج، بچه داري، مالكيت، ارث و گناه كمك كرد (همان، فصل پنجم).
ديوپ در 1960 رساله ي جديدي به دانشگاه ارائه داد، و در اين زمان او موفق شد درجه ي دكتري اش را در رشته ي ادبيات دريافت كند. بخش كوتاهي از اين رساله با عنوان دوران پيش از استعمار افريقاي سياه (23) به چاپ رسيد. ديوپ در اين كتاب از منابع قرون وسطايي عربي براي گرد آوردن توصيفاتي از ويژگيهاي اجتماعي، سياسي، و اقتصادي دوران پيش از استعمار قلمروهاي پادشاهي غنا، مالي، و سونگهاي (24) واقع در افريقاي غربي استفاده مي كند. افزون بر اين، او به موازات اين كار اطلاعاتي نيز درباره ي ويژگيهاي قلمرو كايورهاي سنگال به دست مي دهد. هدف ديوپ بيشتر آن نيست كه رويدادهاي تاريخي را جزء به جزء شرح دهد يا به وقايع نگاري بپردازد، بلكه آن است كه ميراث مشترك تاريخي و پيوستگي را در ميان مردمان كشورهاي ساحلي افريقاي غربي اثبات كند (دوران پيش از استعمار افريقاي سياه، صص 147-148). وي با تأسي از انديشه هاي تاريخ نويساني مانند فرديناند برودل، با اين نگرش براي نوشتن تاريخ با عنوان تاريخ رها از قيد توصيف زماني موافقت دارد: توصيف «بي رويداد» (25) ساختارهاي سياسي و اقتصادي در طي زمان طولاني.
ديوپ مي نويسد:
تا زمان حاضر تاريخ افريقاي سياه با تاريخهايي (26) به اندازه ي سياهه ي يك بقال، بي روح و خسته كننده نوشته شده بود، بي اندك توجهي به در اختيار نهادن كليدي براي گشودن در، به سوي فهم و درك جامعه ي افريقايي. (27)
(دوران پيش از استعمار افريقاي سياه، ص 5)
مقصود ديوپ آن است كه تاريخ نويسان كنوني افريقايي، در توجه به رويدادها، به دوران مدرن روابط متقابل ميان افريقاييان و اروپاييان گرايش دارند. او ادعا مي كند كه چنين تاريخ نويساني فقط مي توانند وقايع نامه هايي سطحي كه نشان دهنده ي ديدگاهي يك بعدي در قبال روابط تاريخي با اروپاييان است، پديد آورند. از نظر ديوپ كليد درك جامعه ي افريقايي در تحليل تحولات درازمدت اجتماعي، اقتصادي، و فرهنگي نهفته است. فقط در موقعي كه شخصي به چنين تحولاتي از خلال گذشت قرنهاي متمادي دقت كند از يك غناي فرهنگي آگاهي مي يابد كه افريقاي سياه مي تواند ادعاي برخورداري آن را داشته باشد. مثلاً، ديوپ در تمدن يا وحشيگري (28) (1981) مدعي است كه نتيجه ي تحقيقاتش به وي امكان مي دهد تا نظر ماركس را، مبني بر اينكه جامعه هاي آسيايي -آفريقايي دچار ركود بودند و فاقد مختصات لازم براي عمل انقلابي رد كند (فصلهاي 8-11؛ همچنين نك، 1967 پيشينه ي تمدنهاي سياهان: اسطوره يا واقعيت تاريخي؟ (29) به طور ناقص ترجمه شده و در سولبوك (30) به چاپ رسيده است).
ديوپ در 1961 به سنگال، كه در آن موقع مستقل شده بود، بازگشت. وي بي درنگ درگير مسائل سياسي شد و يك حزب مخالف با نام اتحاديه ي توده هاي سنگالي (31) تشكيل داد. او در 1962 بازداشت و زنداني شد. در غياب او، بي. ام. اس تجزيه شد. در 1965 از زندان آزاد شد و جبهه ي ملي سنگال (32) را ايجاد كرد. ادامه ي فعاليت اين حزب، همراه با ديگر حزبهاي مخالف، ممنوع اعلام شد. در 1973 اين ممنوعيت برداشته شد، و اين يك گروه سوم همسو د، ائتلاف ملي دموكراتيك (33)، به وجود آورد. در 1981، آر. ان. دي به صورت يك حزب سياسي درآمد.
ديوپ، به موازات فعاليت سياسي اش، سخت مي كوشيد تا يك آزمايشگاه كربن پرتوزا بنياد نهد تا بتواند مطالعات خود را در زمينه ي باستان شناسي و فيزيك دنبال كند؛ سرانجام چنين آزمايشگاهي در مؤسسه ي بنيادي افريقاي سياه داكار (34) در 1971 افتتاح شد. ديوپ به نشر و چاپ عقايد و افكارش در باب پيشينه ي افريقايي (35) ادامه داد و در 1971 به خاطر نوشتن تاريخي درباره ي افريقا به عنوان معاون رياست كميته ي علمي يونسكو انتخاب شد. در 1982، او استادي رشته ي تاريخ را در دانشگاه داكار تقبل كرد، مقامي كه تا به هنگام مرگ در 1986 آن را حفظ كرد.
در دهه ي 1960، تأثير آثار ديوپ در كشورهاي فرانسوي زبان تقليل يافت؛ زيرا كه اين آثار از سوي افريقا شناسان برجسته اي مانند ريموند موني، (36) ژان سورت- كاناي (37)، ژان دويس (38)، و لويي ونسان توما (39) مورد نقد قرار گرفته بودند. اگرچه اين نقدها و نقدهاي بعدي به ارزش آثارش در ايجاد يك «اسطوره شناسي به لحاظ سياسي سودمند» (40) كه از وحدت افريقايي حمايت مي كند، اشاره كرده بودند. نگرانيهايي را درباره ي دقت تقريباً منحصر به فرد ديوپ در قبال تحولات دراز مدت فرهنگي و اجتماعي، تعبيرش از يك تاريخ افريقايي توأم با ابزارهاي عقلاني اروپايي، و لحن جنجالي نوشته هايش مطرح ساخته بودند.
در وهله ي نخست، نقدهاي مزبور توجه نكردن ديوپ را به رويدادهاي تاريخي به خاطر متمركز كردن فكر بر تحولات دراز مدت اجتماعي، سياسي، و تاريخي هدف گرفته بودند. نويسندگاني مانند ديوف (41) و امبوج (42) خاطرنشان كرده اند كه ديوپ براي نوشتن يك تاريخ بلند مدت كه رويدادها را در برنگيرد، مسئوليت نوشتن اثري را بر عهده مي گيرد كه همگوني زمان (43) و وحدت چشم انداز را مي پذيرد. (44) تاريخ، آن طور كه برودل و ديگر تاريخ گرايان (45) نظر مي دهند، هر چيز از ناپايدارترين رويدادها تا بطئي ترين تحولات محيط زيست را در بر مي گيرد و چند گونگي زمانها (46) و چشم اندازها را مي پذيرد. ديوپ پاسخ مي دهد: اين مربوط به غرب است كه تمام فكر و ذكرش پرداختن به «تاريخ وقايع» شده است. اين امر به حدي است كه منجر به چند مورد سوء تعبير در خصوص آثار وي گرديده است:
در نگرش روشنفكرانه ي ميان محققان افريقايي و اروپايي اختلافي وجود دارد كه اغلب مايه ي اين گونه سوء برداشتها در مورد تفسير واقعيتها و اهميت نسبي آنها مي شود. كنجكاوي علمي پژوهشگر اروپايي در قبال داده هاي افريقايي اساساً تحليلي است. مشاهده ي اشيا از خارج، غالباً به بسط يك سنتز گرايش ندارد. پژوهشگر اروپايي اساساً خودش را به تحليل جزئيات كه بيش و كم در هنگام توجه كردن به واقعيتها جانبدارانه است، مي چسباند و به مدت نامحدودي مرحله سنتز را به تعويق مي اندازد. پژوهشگر افريقايي به اين فعاليت «علمي» كه به نظر مي رسد هدفش از بين بردن خودآگاهي جمعي و تاريخي افريقايي در تنگ نظري پرداختن به جزئيات باشد، بدگمان است.
(پيشينه ي تمدنهاي سياهان در سولبوك، ص -26)
ديوپ خواستار آن است كه تاريخ نويسان افريقايي از هر دو نگرش افراط آميز اجتناب ورزند (همان n-1). اما بديهي است كه آنان بايد به «كليات تاريخ» (47) براي آزاد كردن تاريخ افريقايي از قيد روايت تحريف شده ي استعماري رويدادها بپردازند.
با آنكه از سوي محققان غربي در قبال طرح نوشتن تاريخ آفريقا به قلم خود افريقاييان موافقت بسيار ابراز شده است، برخي خاطرنشان كرده اند كه تاريخ نويساني مانند ديوپ، در پي يافتن وجود ساختارهاي دولتي در دوران گذشته ي افريقا براي كمك به تلاشهاي كشورسازي (48) معاصر، از عقايد و آرايي كه درنهايت با تجربه ي افريقاي تاريخي ناسازگارند پيروي كرده اند -مانند نظرياتي كه از سوي ماركس مطرح شده است. (49) آن طور كه دويگنارد (50) خاطرنشان مي كند، ديوپ به خاطر به كار بردن اصطلاحاتي بحث انگيز نظير «فئوداليسم» (51)، «سوسياليسم» (52)، و «مادرسالاري» كه انگار آنها را واقعيتهاي عام قلمداد كرده است مورد انتقاد قرار گرفته است.(53) برنال (54) اين موضوع طنزآميز را به عنوان مدركي حاكي از تداوم نظارت اروپا بر مستعمرات سابقش تلقي مي كند:
طبعاً، اساس پيدايش خاورشناسي بايد -دست كم در انگلستان و فرانسه- همراه با گسترش عظيم استعمار و ديگر شكلهاي فرمانروايي بر آسيا و افريقا در يك زمان اتفاق افتاده باشد. نه تنها يك درك روشمند از مردمان غير اروپايي و زبانشان براي تسلط بر آنان مورد نياز بود، بلكه شناخت تمدنهايشان، از راه فراگيري و طبقه بندي فرهنگهايشان، تضمين مي كرد كه خود بوميان نيز درباره ي تمدنهاي خاص خودشان فقط از طريق كسب دانش اروپايي بتوانند آگاهي پيدا كنند. اين هم دام ديگري براي نخبگان مستعمره نشين در كشورهاي اصلي استعماري تدارك ديد، كه عاملي بيش از پيش مهم در ابقاي سلطه ي فرهنگي اروپا از زمان زوال استعمار مستقيم در نيمه ي دوم قرن بيستم بوده است. (55)
در خاتمه، از نظر شماري از محققان غربي، ديوپ به هزينه ي بورسيه ي تحصيلي ثابت يك اسطوره شناسي ملي گرا و مربوط به اتحاد افريقا خلق كرده است. مثلاً امانوئل گيس (56) اظهار نظر كرده است كه آثار ديوپ چيزي جز يك واكنش ناشي از احساس حقارت در مواجهه با تمدن اروپايي نيست، و همان نقش ايدئولوژيهاي ملي گراي قرن نوزدهم را ايفا مي كند- همان نقش شركت در انطباق دوباره ي فرهنگي كه براي ورود به دنياي مدرن مورد نياز است.(57) مري لفكوويچ (58) نظر مشابهي ابراز مي كند:
افريقامحوري (59) تنها آنچه را خلاف واقع است آموزش نمي دهد؛ اين عامل دانشجويان را به ناديده گرفتن رويدادنگاري شناخته شده، غافل شدن از توجه كردن به مطالب مستند، صرفاً گزينش آن واقعيتهايي كه سهل الوصولند، و جعل كردن واقعيتها، هر موقعي كه مفيد يا لازمند... خلاصه، اسطوره ي افريقامحور دوره ي باستان طرفدارانش را آموزش نمي دهد. در عوض، آنان را در حالت توهم، هم در مورد سير واقعي تاريخ و هم در مورد روشهايي كه مردم توسط آنها همواره قادر [به] فراگرفتن فرهنگها صرف نظر از فرهنگ خاص خودشان بوده اند، نگاه مي دارد. (60)
تلاش ديوپ براي به وجود آوردن يك ناسيوناليسم مربوط به اتحاد افريقا از راه نوشتن تاريخ افريقايي نيز در اروپا به دليل سوء ظن و حتي بيم از حمايتهاي ناسيوناليستي به نحوي كه در نيمه ي پاياني قرن بيستم ملاحظه شد، با برخورد انتقادآميز مواجه شده بود. ديوپ مايل بود كه با دانشگاهيان افريقايي و اروپايي به تبادل نظر بپردازد، و در نهايت از سوي آنان مورد تأييد قرار گيرد، اما اصرار داشت كه تاريخ نويسان افريقايي حتماً بايد اهل مجادله باشند:
شخص بايد، در نخستين مرحله، واقعيتها را به لحاظ علمي به اثبات برساند و در اين زمينه ي ويژه حتي رضايت از خود جايز نيست. روشي كه با آن حقيقت بي طرفانه علمي بايد عرضه شود به اوضاع و احوال وابسته است، زيرا كه در حوزه ي علوم انساني، به ثبوت رساندن صداقت يك چيزي است و قبول عام يافتن بي درنگ آن چيز ديگر. در نتيجه، در دومين مرحله و بدون صدمه زدن به ارزش علمي تئوري، شخص حق استفاده از جدل را براي دور كردن سوء نيت از انسانها، براي سست كردن روبناهايي كه چيزي جز ظاهر علمي ندارند -سرانجام براي رها ساختن ارواح به خواب رفته از خواب آلودگي - دارد. (61)
اگرچه آثار ديوپ معمولاً در اروپا با آنچه خود وي يك «سكوت تعديل شده» (62) ناميده مواجه بوده است، علاقه ي فراواني در قبال عقايد و افكارش از سوي تاريخ نويسان فرانسوي زبان افريقايي و به همين اندازه از سوي تاريخ نويسان امريكايي افريقايي تبار ابراز شده است. تئوفيل اوبنگا (63)، يك تاريخ نويس سنگالي، تلاش كرده است تا نظريات ديوپ را بپيرايد و بسط دهد، (64) وي شماري از آثار ديوپ را در ايالات متحد به زبان انگليسي ترجمه كرده است. به نظر مي رسد كه در افريقا و ايالات متحد، اين اظهار نظر ديوپ را مبني بر اينكه «وقت آن رسيده است كه با خبر شويم كه ساير ملتها نمي توانند ديگر درباره ي افريقا به ما درس بدهند» جدي گرفته باشند. (65)
آثار مهم
The African Origin of Civilisation: Myth or Reality?, trans. M. Cook, Westport,CT: Lawrence Hill, 1974.The Cultural Unity of Black Africa: the Domains of Patriarchy and of Matriarchy in Classical Antiquity, trans. anon., Chicago, IL: Third World Press, 1978.
Precolonial Black Africa, trans. anon., Westport, CT: Lawrence Hill & Company, 1987. Black Africa: the Economic and Cultural Basisfor a Federated State, trans. H. J Salemson, Westport, CT: Lawrence Hill & Company, 1978.
Anteriority des civilisations nSgres: Mythe ou v£rite historique? partially trans. in Soulbook: the Revolutionary Journal of the Black World, vol. 2(4). 1969.
Civilisation or Barbarism: Anthropology without Compromise, trans. Y.-L.M. Ngemi New York: Lawrence Hill, 1991.
'Origin of the Ancient Egyptians’, in G. Mokhtar (ed.), General History of Africa 11, Ancient Civilisations of Africa, Paris/Berkeley, CA: UNESCO/University of California Press, 1987, pp. 27-57.
پي نوشت ها :
1. Cheikh Anta Diop
2. histore non événementielle
3. racial self -retrieval
4. W. Soyinka, Myth, Literature, and the African World, Cambridge: Cambridge University Press, 1976, p. 105.
5. Diourbel
6. Négritude
7. Leopold Senghor's Orphee noire
8. Rassemblement Démocratoque African
9. Présence Africaine
10. C. Finch, ‘Further Conversations with the Pharoah’, in I. van Sertima and L. Williams (eds), Great African Thinkers: Cheikh Anta Diop, New Brunswick, NJ: Transaction Books, 1986, p. 229.
11. Etude de lingustique oulove Origine de la langue et la race Wolof
12. Présence Africaine, 1948, 4: 672-84 and 5: 848-5
13. Wolof
14. Cayor
15. Nations négres etcullture 1955,trance the African Origin of Civilization: Mythor Reality?
16. Negroid
17. Negro
18. Quoted in J. G. Spady, The Changing Perception of C. A. Diop and his Work: the Preeminence of a Scientific Spirit’, in I. van Sertima and L. Williams (eds), Great African Thinkers, p. 97.
19. pre-dynastic
20. caste.
21. L'unitè culturelle I'Afrique noire (1959 ,trans. The cultural Unity of Black Africa).
22. Eurocentric
23. L'Afrique noire prècoloniale (trans. Precolonial Black Africa)
24. Songhai
25. eventless
26. dates
27. This was just a few years after K. O. Dike’s and B. A. Ogot’s attempts to establish a separate discipline of African history in Nigeria and Kenya. On this, see R. July, An African Voice: the Role of Humanities in African Independence, Durham, NC: Duke University Press, 1987, pp. 129-56, 177-97.
28. Civilisation ou babarei (trans Civilisation or Barbarism).
29. Antériorité des civilisation négres. Mythe ou vèrite historique
30. Soulbook
31. the Bloc des Masses Sénégalaises (BMS(
32. Front National du sénégal
33. the Rassemblement National Dèmocratique (RND)
34. Dakar -based Institut Fondemental d'Afrique Noire (IFAN)
35. African anteriority
36. Raymond Mauny
37. Jean Suret - Canale
38. Jean Devisse
39. Louis Vincent Thomas
40. C. Gray, Conceptions of History: Cheikh Anta Diop and Thdophile Obenga, London: Karnak Press, 1989, chap. 1.
41. Diouf
42. Mbodj
43. homogeneithy of time
44. See M. Diouf and M. Mbodj, ‘Senegalese Historiography: Present Practices and Future Perspectives’, in B. Jewsiewicki and D. Newbury (eds), African Historiographies: What History for Which Africa? London: Sage Publications, 1986, p. 212.
45. Annalists.
46. plurality of times
47. macro-history
48. nation -building
49. See C. Neale, Writing 'Independent' History: African Historiography 1960-1980, London: Greenwood Press, 1985, pp. 125-50.
50. Duvignard
51. feudalism
52. socialism
53. J. Duvignard, ‘Ideologies africaines: Critique de L’Afrique Noire Precoloniale et L’Unitd Culturelle, Preuves, 1960, 113: 84-7.
54. Bernal
55. I. Geiss, The Pan-African Movement, trails. A. Kemp, London: Methuen, 1974, pp. 318-19.
56. Immanuel Geiss
57. I. Geiss, The Pan-African Movement, trails. A. Kemp, London: Methuen, 1974, pp. 318-19.
58. Mary Lefkowitz
59. Afrocentrism
60. M. Lefkowitz, Not Out of Africa: How Afrocentrism Became an Excuse to Teach Myth as History, New York: Basic Books, 1996, pp. 157-8.
61. Quoted in J. Spady (1972) ‘Negritude, Pan Banegritude and the Diopian Philosophy of History’, in A Current Bibliography on African Affairs, p. 26.
62. qualified silence
63. Thèophile Obenga
64. C. Finch (1987) Meeting the Pharoah: Conversations with Cheikh Anta Diop’, in Cheikh Anta Diop: Great African Thinkers, vol. 1, p. 30.
65. C. A. Diop (1987) ‘Nile Valley Executive Committee Interviews Diop’, in Cheikh Anta
هيوز- وارينگتون، مارني؛ (1386)، پنجاه متفکر کليدي در زمينه ي تاريخ، ترجمه: محمدرضا بديعي، تهران: اميرکبير، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}